فرقه اجتماعیون عامیون در اوایل جنبش
مشروطهخواهی تشکیل شد و همزمان با اولین دوره مجلس شورای ملی فعالیتاش
اوج گرفت. حزب دموکرات در گرماگرم انتخابات مجلس دوم پایهگذاری شد و تا
چند سال با افت و خیز به فعالیتاش ادامه داد و سرانجام پس از جنگ جهانی
اول از بین رفت.
چند تن از پایهگذاران حزب دموکرات از اعضای پیشین فرقه اجتماعیون بودند،
اما همه اجتماعیون از تشکیل حزب دموکرات پشتیبانی نمیکردند. چند نفر از
آنها به احزابی مانند اعتدالیون و اتفاق و ترقی پیوستند که مخالف و گاه
دشمن حزب دموکرات بودند. مرکز فرقه اجتماعیون در قفقاز هم دل خوشی از
دموکراتها نداشت. بنابراین، بین این دو فرقه سیاسی باید تفاوت گذاشت.
درباره اندیشه سوسیالیستی این دو جریان هم باید با احتیاط سخن بگوییم. در
هر دو حزب کسانی بودند که اندیشه سوسیالیستی داشتند.
کسانی هم بودند که
تفکر و اعتقاد سیاسیشان به گونه دیگر بود، از معتقدان به لیبرالیسم سیاسی
و اقتصادی گرفته تا پیروان اندیشه سوسیالیستی در هر دو فرقه دیده
میشدند.
موضوع دیگر تأکید بر مقام و موقعیت - یا به اصطلاح «نقش» -
محوری تقیزاده در میان اجتماعیون و دموکراتها است. تقیزاده، بیتردید،
جایگاه برجستهای در هر دو فرقه داشت. در میان نمایندگان مجلس – به خصوص
مجلس اول – چهرهای شاخص و سخنگویی برجسته بود. گروههایی از مشروطهخواهان
هم با تحسین به او مینگریستند و در مواردی از او راهنمایی میخواستند. با
همه اینها، و البته این اعتقاد من است، نمیتوانیم او را «نماینده» آن دو
سازمان سیاسی بدانیم. به اجتماعیون تهران بنگریم. دو عضو این گروه،
ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ نیز سخنرانهایی چیرهدست بودند. به خصوص
سید جمال در سخن گفتن با مردم معمولی موفق بود. گفتههای این دو واعظ بیش
از سخنرانیهای تقیزاده در مجلس، برد اجتماعی داشت و به بسیج و هدایت
مشروطهخواهان کمک میکرد. از نظر فعالیت تشکیلاتی و سازماندهی حزبی،
حیدرخان عمواوغلی از تقیزاده ورزیدهتر بود. در دوره مجلس دوم، نسبت به
مجلس گذشته، از تأثیر تقیزاده کاسته شد. او از نظر فکری تحتالشعاع کسانی
مانند محمد امین رسولزاده قرار گرفت. این را میدانیم که تقیزاده در همین
سالها به ناچار از مجلس مرخصی گرفت و به تبریز رفت. سرانجام هم رهسپار
عثمانی و سپس اروپا شد. اما حزب دموکرات با وجود از دست دادن او، ضربه
چندانی ندید و به کارش ادامه داد. حتی در داخل مجلس نبود تقیزاده چندان
محسوس نشد. سلیمان میرزا به رهبری گروه پارلمانی دموکراتها رسید و در
اجرای وظیفهاش کوتاهی نشان نداد. در سالهای بعد دامنه فعالیت دموکراتها
بیشتر از گذشته شد. نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که تقیزاده را در
چارچوب واقعی تاریخی و در حد خودش ببینیم، نه کمتر نه بیشتر.
درباره
آشنایی اجتماعیون و دموکراتها با اندیشههای چپ هم درست این است که آنها
را جدا از یکدیگر بررسی کنیم. آشنایی اجتماعیون با اندیشههای چپ – یا
سوسیالیسم – اندک بود و عمق چندانی نداشت. آنها سازمانی عملگرا تشکیل دادند
و خود را درگیر مسائل نظری نکردند. برخلاف آنچه از اعضای هر حزب سیاسی
میتوان انتظار داشت، اندیشه اجتماعیون بدون هماهنگی و یکپارچگی کلی بود.
اگر به شعبه اجتماعیون تهران نگاه کنیم، در آن هم امثال حکیمالملک و
حسینقلیخان نواب را میبینیم که بیش از مشروطیتی لیبرال نمیخواستند، هم
حیدرخان را میبینیم که در محیط قفقاز با اندیشهها و جنبش سوسیالیستی آشنا
شده بود. اما او شخصیتی اهل قلم نبود و در زمینه پخش اندیشه سوسیالیستی
کاری انجام نداد. از سوی دیگر، علیاکبر دهخدا که او هم عضو اجتماعیون
تهران بود، مقالهای مفصل درباره لزوم تقسیم زمین میان دهقانان نوشت که در
هفتهنامه «صوراسرافیل» منتشر شد، و این مقاله رنگ سوسیالیستی داشت. احتمال
میدهیم که آشنایی دهخدا با اندیشه سوسیالیستی بیش از اینها بوده باشد.
اما متأسفانه او به دلایل گوناگون، نخواست دانستههای خود را بنگارد و در
دسترس عموم بنهد.
به تقیزاده برگردیم و ببینیم او چه اندیشه و اعتقادی
داشت. نوشته سیاسی مهم تقیزاده، پیش از مشروطیت، کتاب کوچکی است به نام
«تحقیق احوال کنونی ایران با محاکمات تاریخی». این کتابچه چند ماه پیش از
آغاز جنبش مشروطهخواهی در قاهره چاپ شد. نویسنده تاریخ ایران را از
گذشتههای دور تا همان زمان مرور میکند و سرانجام میگوید که ایران برای
پیشرفت راهی ندارد جز آنکه حکومتی منتظم بر پایه قانون و بر طبق اصول فرنگ
تاسیس کند و دامنه آموزش را در کشور بگسترد. در این نوشته اثری از اندیشه
سوسیالیستی نیست. خود تقیزاده هم در جایی گفته که تا زمان مشروطیت هشتاد
درصد تفکرش متأثر از ملکمخان بود. ملکم هرچه بود، سوسیالیست نبود. برداشت
من از نوشتهها و سخنرانیهای تقیزاده این است که او، هرچند از نظر سیاسی
شخصی تندرو بود، اما نه در دوره مشروطه نه پس از آن، هیچگاه آرمانهای
سوسیالیستی را نپذیرفت. وی مدتها در انگلستان، آمریکا و آلمان زندگی کرد
تا آنکه پس از کودتای رضاخان به ایران بازگشت و سرانجام در خدمت دولت
رضاشاهی درآمد. در سراسر این سالها او با اندیشه سوسیالیستی بیگانه ماند.
اما
در داوری نسبت به اجتماعیون عامیون از مطلبی دیگر غافل نمانیم. برنامه
اجتماعیون- مصوب مشهد در سال ۱۳۲۵ هجری قمری/ ۱۲۸۶ ش - حاوی نکتههایی بود
که دیدگاه اجتماعیون را در زمینههای مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نشان
میداد. در این برنامه از بهبود شرایط کار برای کارگران سخن به میان
میآمد و پیشنهاد میشد که بخشی از زمینهای کشاورزی بین دهقانان تقسیم
شود. این پیشنهادی میانهروانه بود و جنبه انقلابی نداشت، اما در آن زمانه
انقلابی جلوه میکرد. برنامه فرقه اجتماعیون نشانه اعتقاد سیاسی اعضای این
فرقه بود که بر زمینه باورهای سوسیالیستی قرار داشت و با درک شرایط سیاسی و
اجتماعی ایران تنظیم شده بود. ماهیت سازمانی و فکری و چگونگی فعالیت حزب
دموکرات به گونهای دیگر بود. در این حزب کسانی حضور داشتند که اندیشه
سوسیالیستی را بیشتر و بهتر از اجتماعیون میشناختند. برای نمونه، محمد
امین رسولزاده – سردبیر روزنامه «ایران نو» ارگان دموکراتها- و تیگران
ترهاکوپیان -که مقالهای چند شمارهای درباره مساله ترور نوشت- از دانش
نظری برخوردار بودند و سوسیال دموکراسی اروپای غربی و روسیه را میشناختند.
از سوی دیگر، حزب دموکرات از شیوه کار اجتماعیون فاصله میگرفت. اجتماعیون
باورهای سیاسی خود را میپوشاندند و بیش از هر چیز در فکر مبارزه با
حکومتی بودند که میکوشید همچنان بر پایه شیوههای استبدادی فرمان براند.
اما دوره مجلس دوم شاهد فضای سیاسی جدید بود. تحولات مشروطه موجب رشد
آزادیهای سیاسی شده بود. حزب دموکرات نیز فعالیت آشکار داشت و کمابیش به
صورت احزاب اروپای غربی سازمان یافته بود. سوسیال دموکراتهای فعال در حزب
دموکرات راحتتر از گذشته میتوانستند حرف خود را بزنند.
- برگرفته از گفتوگو با دکتر سهراب یزدانی، استاد دانشگاه تربیت معلم و نویسنده کتاب «اجتماعیون عامیون»
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 10:31